نیما

علی نوری اسفندیاری

آسمان یکریز می بارد

روی بندرگاه

روی دنده های آویزان یک بام سفالین در کنار راه

روی”آیش“ها که شاخک خوشه اش را می دواند

روی ”نوغانخانه“ روی پل ــ که در سرتاسرش امشب

مثل اینکه ضرب می گیرند ــ یا آن جا کسی غمناک می خواند،

همچنین بر روی بالاخانهء همسایه‌ی من، ”مرد ماهیگیر مسکینی که او را می شناسی“.

خالی افتاده ست اما خانه‌ی همسایه‌ی من. دیرگاهی ست.

ای رفیق من که از این بندر دلتنگ روی حرف من با توست و

عروق زخمدار من از این حرفم که با تو در میان می آید از درد درون خالی ست و

درون دردناک من ز دیگرگونه زخم من

می آید پُر،

هیچ آوائی نمی آید از آن مردی که در آن پنجره هر روز

چشم در راه شبی مانند امشب بود بارانی.

وه! چه سنگین است با آدمکشی ”با هر دمی رؤیای جنگ“ این زندگانی.

بچه‌ ها زن‌‌ ها مرد ها

آن‌ ها که در آن خانه بودند دوست با من، آشنا با من، در این ساعت سراسر کشته گشتند.

 

ص ۱۴۳

”آیش؛ کشتزار یا مزرعهٔ برنج“

”نوغانخانه؛ جای پرورش کرم ابریشم“

آئیش درست است یا آیش آئیش نیما یوشیج آسمان یکریز می بارد نیما آیش معنی شعر روی بندرگاه از نیما یوشیج شعر نو

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.